دستها را در جیب فرو برد و محتویات آن را مرور کرد؛ برای پنجمین بار.
بسته بودن شیر گاز را امتحان کرد؛ برای هفتمین بار.
آراستگی لباسهایش را در برابر آینه از نظر گذراند؛ برای سومین بار.
وارد آسانسور شد و دکمه طبقه هم کف را زد اما بعد از توقف دوباره دکمه طبقه ششم را زد.در خانه را قفل کرده بود؛ برای چهارمین بار.
سنگفرش کوچه را پیمود؛ برای هزار و پانصد و نود و هشتمین بار.
با پا فیلتر سیگاری را که گیرانده بود له کرد؛ برای یک میلیون و شیصد و هشتاد هزار و نه صد و نود و یکمین بار.
از کنار دختر جوانی که در ایستگاه اتوبوس ایسنتاده بود گذر کرد؛ برای دوازدهمین بار.
یا دیدن او لبخند محوی بر لبان دختر شکل گرفت؛ برای دومین بار.
وارد ساختمان چهارده طبقه شد؛ برای سیزدهمین بار.
برروی پشت بام به آسمان آبی چشم دوخت؛ در هفته گذشته برای سومین بار.
درکنارلبه پشت بام به عابرانی که در خیابان می گذشتند چشم دوخت؛ در دو روز گذشته برای چهارمین بار.
در کیفی را که بر دوش انداخته بود باز کرد؛ برای چندمین بار!
و زن میانسالی را که داشت در ساختمان روبرو به گلدان کنار پنجره آب می داد، با شلیک یک گلوله هدف قرار داد، برای اولین و آخرین بار!
تکرار شماره ها خیلی خسته کننده است صبر آدم را تمام میکند. و سوژه هم بیمزه بابا یه ذره خوب بنویس. گندت نزنه
بازی شب یلدا دعوت شدی! دوست داری بنویسی؟