برخورد نزدیک از نوعی دیگر

شامل دیدگاه من پیرامون ادبیات و سینما و تئاتر و فرهنگ و هنر و نیز داستانهای کوتاهم

برخورد نزدیک از نوعی دیگر

شامل دیدگاه من پیرامون ادبیات و سینما و تئاتر و فرهنگ و هنر و نیز داستانهای کوتاهم

پرسش

خدا هست. 

آری! دیوار نیز. 

پنجره ای؟

نظرات 12 + ارسال نظر
ستایش چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 08:16

خداتنهاکسی که تواین روزها ارومم میکنه.خداروشگرباالخره اومدی.موفق باشی

آری این چنین است جانا!
ممنون

صادق چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:24 http://www.pelak21.blogfa.com

هست

بله آقااااااا!
اما به قول مهدی رو به بلندای دیوار روبرو.
این روزها پنجره ها هم رو به منظره های اشتباهی باز می شوند. این روزها درها نه به باغ های مخفی( Secret garden یادته؟) که به همان خانه و درهای تو در توی اتاقهای تاریک و نمور باز می شوند.
این روزها که می گذرند. به آجرهای دیوار بیش از همه چیز می توان اطمینان کرد و به آنها تکیه نمود.

مهدی چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 21:56

سلام امین جان . چطوری رفیق ؟ آری خدا هست دیوارهم هست پنجره هم هست اتفاقا . رو به کجا ؟ رو به دیوار مقابل .
بعد آقا من از اون بی جنبه های روزگارم به خدا ! که با اون کامنت چند روز پیش عاشقانه شما ! هنوز که هنوزه همینجوری هی خوش به حالم میشه !

قربون تون برم من!
اما این دیوار روبرو! پنجره های اشتباهی... کلی داستان دارن! کیه که ...!!
بی خیال
آقا کلان دوستتون داریم ها!

صادق پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 08:58 http://www.pelak21.blogfa.com

سلام امین عزیز
با نظر شما موافقم. خودم زیاد تجربه کردم این دیوار روبرو را. چاره ای هم نیست ظاهرا . اما ..اما جستجو هنوز ادامه داره . ادامه باید داد .
secret garden رو هم یادمه . هم تصویریش رو هم صوتیش رو . بابا بیا یه خورده حضوری ما رو ارشاد کن به صراط المستقیم

ما خودمون تو کج راهه ایم داداشی

چناب آقای دیپلمات یکشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:41

خدا، سرود، غزل، عشق، آسمان و تکامل
و حرفهای قشنگی که بی محاوره مانده

از سهیلا ناسالم!
گفتم منم یه چی گفته باشم. اما کلا تکذیب میکنم!

دیپلمات عزیز!
خدا بیامرزدش این سهیلا معیوب را!!!
لطف کردی!
آقا من gmail ام خرابه! یعنی مال همه خرابه اینجا!
ای میل ات رو نمی گیرم...
شرمنده!!!
از طریق محمد هم خبر می دم بهت!

محمد یکشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 13:29 http://desmond.persianblog.ir

من با دزموند جدید آمدم

خوش آمدی!!!!

مهتاب یار یکشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 16:43 http://mahtabyar.blogfa.com

دعوتید به یادداشتی کوتاه در مترو.
مهتاب یار منتظر نقد بی تعارف شماست[گل]

نازلی دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:47

سلام
من که نفهمیدم یعنی چی ولی خوب گاهی من فکر میکنم خدا هم نیست یا شاید رفته مرخصی تعطیلات این جور چیزا انگاری که خسته میشه و دیگه حوصله مارو نداره.
دیوار و پنجره که هست. شک نکن عزیز دل.

ها هست عزیزِ جان!

دریا(کافهء زیر دریا) سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 19:05

من هنوز به یه جواب منطقی در این باره نرسیدم.یه روز باور دارم که هست و یه روز با همهء وجودم نبودنش رو حس میکنم.نمیدونم چی بگم.دلم میخواست در این باره یه عقیدهء استوار داشتم که هی هرچند وقت یه بار تغییر نمیکرد.حداقل تکلیف خودمو میفهمیدم.

دریا جان!
راستش فکر می کنم که خدا هست یا نیست(که من می گم خوبش هم هست) مسئله ای نیست. مسئله اینه که ما نمی دونیم که خودمون چی هستیم و چی نیستیم... وقتی خودمون برای خودمون ثابت نشدیم اثبات وجود خداوند چه کاریه؟

ستایش چهارشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:54

چقدر قشنگ و بامنطق جواب دریایی رو دادی.راستی تومدرکت چیه ؟اگه دوست داری جواب بده.

والا چی بگم...فوق لیسانس ادبیات نمایشی...
البته دوستان نگویند که خود تبلیغی کردم یا همچین چیزی

ستایش سه‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 16:32

باید حدس می زدم درهرحال برای بار هزارم نوشته هات قشنگن.موفق باشی.

ممنون................

... چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 22:38

او هست و جانشین تمام نداشته های من است...

او خود من است!
من همه هنجارها هستم٬ چنانچه او هست!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد