برخورد نزدیک از نوعی دیگر

شامل دیدگاه من پیرامون ادبیات و سینما و تئاتر و فرهنگ و هنر و نیز داستانهای کوتاهم

برخورد نزدیک از نوعی دیگر

شامل دیدگاه من پیرامون ادبیات و سینما و تئاتر و فرهنگ و هنر و نیز داستانهای کوتاهم

بارداری

بارداری یعنی خلق دوباره. یعنی تجلی دیگری از خداوند در زهدان مادر...یعنی دیگر مخلوق نبودن و خالق شدن...یعنی تکرار حضور در عالم هستی٬ یعنی ادامه ی بودن در عالم مادی... بارداری یعنی ادامه ی بودن نسل های گذشته به امید بهتر و رشد یافته تر بودن نسل های آینده. 

بارداری یعنی حضور ازلی و ابدی در عالم ماده٬ یعنی حس با خدا یکی شدن 

 

پی نوشت: این بخشی از نوشته ای است که به دلیلی برای موقعیتی نوشته ام. خواستم این بخش کوچک را با دوستانم به اشتراک بگذارم. 

شاید این مفری باشد برای ننوشتنم در این روزها. برای تمام شدن داستان ها و داستانک ها.  

شاید مفری برای اعلام حضور! 

نظرات 11 + ارسال نظر
محمد پنج‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 00:44 http://shanc.blogsky.com

بارداری برداری باید باشد جهت دار که البته اندازه ای درخور دارد!

intresting...

ستایش پنج‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:45

مطلبت جالب بودمثل همیشه میدونی برامخیلی جالبه مطالبت موفق باشی

خیلی ممنون دوست عزیز از محبتت!

... پنج‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 21:57

این حس فوق العاده دوست داشتنی زنانه رو خوب درک کردین!
ایکاش همه زنان بتونن این آفرینندگی رو ،این موجودیت بخشیدن رو با همه ابعادش درک کنن،ازش نهایت لذت رو ببرن و در مسیر درست هدایت کنن.
دنیای زیباییه برای خودش وصف نشدنی...
و اما در رابطه با پی نوشت :
امیدوارم مامنی باشه برای اعلام حضور،چرا مفر؟
و دیگه اینکه چرا تمام شدن داستان ها و داستانک ها؟

ممنون!
درباره پی نوشت باید بگم که این دوره ای گذراست! شاید روزی در این باره نوشتم که چه طور دیگر نمی توان نوشت!!!

جناب آقای دیپلمات دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 00:04

طرحی برای عشق، خطی برای دوست، بومی همیشه هست برادر برای نوشتن.. خیلی قشنگ بود

من مخلصم برادر عزیزم!

نازلی دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:01

سلام آقای امین خان
تورو چه به بارداری اگه راست میگی بیا یه بار حامله شو حالت رو ببینم . وقتی که شکمت رسیده به چشمت و هر روز پاره شدن پوستت رو حس میکنی نمیتونی بخوابی نمیتونی راه بری نمیتونی تکون بخوری همش استرس داری که بچه سالمه یا نه هی فشارت میره بالا همش گرسنه ایی هیچ کاری رو نمیتونی درست انجام بدی اصلا به این نوشته های فلسفی که گفتی فکر نمیکنی این نوشته ها مال آدمهای خوش و بدون جنین توی شکمه عزیز دلم
این دفعه خواستی راجع به بارداری و بچه و شیر دادن و این چیزا بنویسی یه مشورت بکن تا بهت بگم.
البته خارج از شوخی نوشته ات خیلی قشنگ بود ولی عین شعارهای انتخاباتی بود.
مراقبت کن.

سلام نازلی جان!
اول این که اگر نیمه خوب یه موضوع را در قالب یک پاراگراف ببینی دلیل نمی شه که هیچ درک و شعوری نسبت به جنبه های دردناک و مشقت بار اون موضوع نداشته باشی. مسلما داری درست می گی.
هرچند که برای این گفته هات هم جواب دارم اما این جا جاش نیست و از این حرفها!
دوم این که ممنون!
می دونم شعاری بود عزیزجان. چون برای جایی نوشتم که شعاری بودنش در اون مکان توجیه داشت.
حالا بماند.!

مهدی دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 22:37

سلام امین عزیزم !
اصلا هم سال نو خودت مبارک ! هستیم همینجا . به یادت بودم . بعد حالا درسته که الان تو فاز همدیگه رو تحویل گرفتتنیم ولی این باعث نمی شه که بگم با این بارداریت ! اصلا حال نکردم ! مگه اینکه ببینیم این بخشی از نوشته برای چه موقعیتیه ! می دونی راستش خیلی کتابی و تلویزیونی بود . نکنه داری نمایشنامه برای تلویزیون می نویسی !؟ از همه اینها که بگذریم خیلی ارادتمندیم به خدا

سلام مهدی جان!
بعد کلی قربون صدقه و این حرفها جونم برات بگه که خوب آقا جان پیش میاد دیگه! آره هم کتابی بود هم تلوزیونی. البته چون من مدتهاست تلوزیون نگاه نمی کنم نمی تونم بگم که درست میگی یا نه!
نه آقا من رو تو رادیو تلوزیون راه نمی دن که بخوام براشون بنویسم. یه بار نوشتیم و بدبختم کردن برای هفت پشتم بسته!
ااما اینکه قالب نوشته رو دوست نداشتی قبول اما منظور من بیشتر مفهومی بود که توی این پاراگراف که بخشی از یک نوشته دو صفحه ای است بهش پرداختم. مفهومی که یه جورهایی بهش عقیده دارم و ازش دفاع می کنم.
دیگه جونم برات بگه که مهدی جان دستم نه به نوشتن می ره نه به خوندن. فقط فیلم و سریال دانلود شده! همین! کند و شلخته شدم تو نوشتن. از این یکی نمی تونم فرار کنم که!
آقا ما هم کلی ارادت داریم ها! به جان جفت بچه هام اگه دروخ بگم!

غزلک شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:26 http://golemamgoli.blogsky.com/

من بارداری را دوست دارم.
----------

(گفته باشم، هر کی فکر بد بکنه یا حرف بد بزنه، خره!!)

من هم!

ستایش دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:47

اقا امین کجایی؟؟؟

زیر سایه خدا

صادق دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 13:10 http://www.pelak21.blogfa.com

سلام امین جان
واقعا این که آدم بعضی چیزا رو هیچ وقت نمی تونه تجربه بکنه خیلی بده. مثل بنده و جنابعالی که نمی تونیم حامله بشیم .
حالا من نمی دونم تو چطور حس کردی که حامله شدن چطوریه؟
و اینکه ...
اصلا هیچی . خوش باشی

سلام صادق جان!
n بار برات پیغام گذاشتم send نمی شد! خلاصه امیدوارم که این رو ببینی!
اما درباره این حسی که من کردم باید بگم که مجبور بودم!....!!!!!!
اما این که نمی شه یه چیزهایی رو تجربه کرد راست می گی برادر!
اما حرفت رو بزن داداش! حرفت رو نخور! گره می شه! تو گلوت گیر می کنه!

دزموند دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 14:38

برای من تو همیشه هستی حتی اگر نبینمت

برادر من! داداشی! من بدون تو چه کنم؟!!!!

آدم عجیب چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 14:01 http://ajib1.blogfa.com

برگشته ام تا کار خود را تمام کنم . هدف من همیشه این بود که دوستان را به مطالعه و نقد و جدی گرفتن ادبیات و جدی نوشتن راهنما باشم . اکنون باید بگویم برای نقد وبلگهای شما وبلاگ نویسان آمده ام . نوشتار و متن شما باید نقد شود . چون اکنون دنیای وبلاگ تبدیل به مرجع همگانی شده است . حالا دیگر نمیتوان گفت دارم برای دل خود می نویسم . باید خوب و نیکو نوشت . چون اکنون همه دارند وبلگهای شما و من را میخوانند .

در مرحله ی اول دوستانی که خود برای نقد شدن آماده اند کامنت خصوصی یا عمومی بگذارند . آدرس وبلاگ را بگذارند . وبلاگشان نقد و معرفی خواهد شد .

در مرحله ی بعدی خودم انتخاب خواهم کرد که کدام وبلاگ و وبلاگ نویس را نقد و بررسی کنم .



آدم عجیب برای همین برگشته است . ضمنا سومین کتابم که مجموعه داستان کوتاه بود هم چاپ شد . تعجب نکنید . چون سه سال در ارشاد بود و ۵۰ صفحه ی آن هم حذف شسد . ولی چاپ شد.

منتظر دوستان میمانم .

ممنون از نقطه نظر شما دوست عزیز!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد