برخورد نزدیک از نوعی دیگر

شامل دیدگاه من پیرامون ادبیات و سینما و تئاتر و فرهنگ و هنر و نیز داستانهای کوتاهم

برخورد نزدیک از نوعی دیگر

شامل دیدگاه من پیرامون ادبیات و سینما و تئاتر و فرهنگ و هنر و نیز داستانهای کوتاهم

سفینه

بی گمان هر کدام از ما در لحظه ای، هرچند گذرا، از رابطه عاطفی خود به این نتیجه رسیده ایم که ای کاش این رابطه از ابتدا سر نمی گرفت یا بدتر از آن آرزوی مرگ طرف مقابل خود را به ذهنمان راه داده ایم. حال اگر این رابطه عاطفی، یک رابطه ساده باشد و یا هیچ کدام از تعهدهای زجرآور ازدواج دائم – به هر حال باید جایی هم برای ازدواج موقت در نظر بگیریم – را به همراه نداشته باشد و اگر ما در این تصمیم خود در جدایی از شخص مربوطه مصر باشیم که به همان راههای هنجار و یا نابهنجار متداول، متوسل می شویم. این اندیشه در ذهن من قوت گرفت که بدترین اتفاق در کش و قوس چنین رابطه هایی چه خواهد بود؟

فرض کنید که در موقعیتی کاملاً رویا و شاید کابوس گونه، در اثر بی مبالاتی های نوع بشر، دنیایی که در آن زندگی می کنید و به تمام خوبی ها و بدی های آن خو گرفته اید، در آستانه یک اتفاق مهیب و یا به عبارت دقیق تر طوفانی در ابعاد طوفان نوح(ع) در شرف وقوع است. در موقعیتی مشابه، شما ناگزیر به آن هستید که سوار بر سفینه نجاتی شوید که از قضا جای کافی برای همه نوع بشر بر روی آن نیست. مدت زمان زیادی وقت ندارید، و برای آنکه بتوانید سوار بر کشتی شوید باید جفتی به همراه خود به عرشه کشتی ببرید – یاد قهوه خانه های فرح زاد افتادم که در فصل های شلوغ سال، از پذیرفتن میهمانان مجرد معذورند – شما به تکاپو می افتید، وقت زیادی باقی نمانده و شما هنوز نتوانستید زوج مناسبی برای خود بیابید. می ترسید که خیلی از سفینه نجات فاصله بگیرید؛ چراکه ممکن است سفینه بدون شما به راه افتد. آن قدر دور می روید که بتوانید در کوتاه ترین زمان ممکن، خود را به کشتی برسانید. در خم یک کوچه؛ عرق ریزان و نالان از بخت خویش، جفتی می یابید. بر خلاف داستانهای افسانه ای و یا هالیوودی، سالهای نوری از جفت رویاهای شما فاصله دارد – ویژگیهای باور نکردنی او را به قوه تخیل خودتان واگذار می کنم . خوب، شما در یک موقعیت پیچیده قرار می گیرید؛ جفت مورد نظر را برای همراهی با خودتان راضی کنید، به جستجو ادامه دهید یا اینکه به طور کلی به بخت خود نفرین بفرستید و در انتظار سرنوشت محتوم، آخرین سیگار خود را همراه با لذت در یک کافه شاپ دنج و خلوت -  به طور قطع صاحب آن در بلندترین نقطه شهر پناه گرفته و شما باید خودتان قهوه را آماده کنید – بگیرانید. بدون شک بدترین حالت آن موقعی رخ می دهد که شما برای نجات جانتان، روح خود را به شیطان می فروشید و به جفت مورد نظر پیشنهاد همراهی در سفینه نجات می دهید. به گمان من سیگار آخر به همه اینها می ارزد. هرچند که باعث کوتاه شدن عمر و بیش از 70 نوع بیماری می شود، اما دوست عزیز، دقت کن، اگر راه حل اول را انتخاب کنی، بدون شک 70 سال دیگر زندگی خواهی کرد، اما هر روز صبح که آفتاب به نرمی چشمهایت را نوازش می دهد و با لبخندی بر لبهایت تو را بیدار می کند، با کابوسی روبرو می شوی که در خم یک کوچه، و در حالیکه مشغول ادرار کردن بود، به عنوان جفت خود انتخاب کرده ای.

نتیجه اخلاقی : وقتی که طرف مقابل، چنان به نقطه جوش می رساندت که دیگر همه دنیا را چنان گاوی خشمگین به رنگ قرمز می بینی، کمی آرام بگیر، به سفینه نجات فکر نکن، در چشمهای وی نگاه کن، به آهستگی بلند شو و خود را به کافه شاپ دنجی که می شناسی برسان، قهوه ای بنوش – بدون سیگار البته - و او را برای همیشه فراموش کن. چون ضرر با او ماندن، از سیگاری که در کنار قهوه می گیرانی کمتر نیست. باور کن.!

عاشق

وقتی که می بینمت،
خیلی سخته که عاشقت بمونم٬ چون هر ثانیه رو برای من جهنم می کنی.
وقتی که نمی بینمت٬
خیلی سخته که از تو متنفر نباشم٬ چون به این فکر می کنم که هر ثانیه رو داری با کس دیگری سپری می کنی.
اما اگر بمیری٬
همیشه عاشقت می مونم. برای همیشه.