برخورد نزدیک از نوعی دیگر

شامل دیدگاه من پیرامون ادبیات و سینما و تئاتر و فرهنگ و هنر و نیز داستانهای کوتاهم

برخورد نزدیک از نوعی دیگر

شامل دیدگاه من پیرامون ادبیات و سینما و تئاتر و فرهنگ و هنر و نیز داستانهای کوتاهم

مضرات زبان

همان دم که گفتم دوستت دارم٬ دیگر لطفی نداشت٬ مرگ عشق خویش را رقم زدم؛ زیرا گمان می کردم که نگاهم کافی نیست و نیز نمی دانستم که واژه ها چه قدر کوچک و کم اند!  

باید هیچ نمی گفتم. 

شاید روزی خود درک می کردی.

نظرات 16 + ارسال نظر
صادق چهارشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:00 http://www.pelak21.blogfa.com

سلام امین جان
با قدرت واژه ها به طرز فجیعی موافقم . واژه ها کوچیک نیستن ما یه خورده بی ارزششون می کنیم .
باید هیچ نمی گفتی حتی با نگاهت.
حالا هم که گفتی بی خیال . ( البته من می دونم این نوشته تو داستانه )
خوش باشی در کل جوون

سلام صادق جان!
البته به همون اندازه من معتقد به بی ارزشی واژه ها هم هستم... بشر اولیه چه می گفت؟ تنها سکوت بود و عمل کردن!
به گمان من ما گفتیم که مهم ترین برتری بشر به حیوانات سخن گو بودن آن است تا این ضعف بزرگ تاریخی که ما زبان طبیعت و قدرت امواج رو فراموش کردیم٬ بپوشونیم...
اما این که نباید چیزی می گفتم رو درست می گی. اگر به حرف خودم ارجاع بدم به جای این کارها باید مثل بشر اولیه می پریدم و می بوسیدمش(البته که همه این ها داستان است به خدا)
حالا هم که گفتیم٬ بد گفتیم آقا بد.
در ضمن عمو جان ما صله رحم رو به جا نیاوردیم و نشده که شما رو ببینیم... اما جداْ که در شرف تصمیم گیری در این باب و درخواست عاجزانه از شما و مهدی عزیز هم هستیم. جای نوه تون رو هم حتما خالی می کنیم.

صادق پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:08 http://www.pelak21.blogfa.com

سلام امین جان
راجع به دو تا پاراگراف اولت به گمونم خیلی بشه حرف زد. شما ادبیات داستانی خوندی مطمئنا با نشانه شناسی هم برخورد داشتی. اگه از منظر نشانه شناسی به زبان نگاه کنیم اوونوقت ممکنه هر نشانه دیگه ای بتونه جای زبان رو بگیره . مثل یک ابزار و اونوقت به این معنی اوون سکوتی که شما بهش اشاره کردی هم منتفی می شه . ( خودم که نفهمیدم چی گفتم )
در ضمن ما بی صبرانه منتظریم شما فقط لب تر کنی .امین جان شما هر ساعتی از هر روزی بگی بنده در خدمتم جهت صله رحم.
وکلا مخلصیم.

قربان از منظر نشانه شناسی کاملاْ درست می گی...برای مثال من با مواردی برخورد کردم که دو تا آدم که اصلاْ قرار نبود زبان هم رو متوجه بشوند٬ به شکل کامل با یکدیگر ارتباط برقرار کردند.
اما از همان منظر می گم که بدن و حالا یکک متافیزیکیش کنم امواجی ککه از بدن متصاعد می شوند٬ نشانه های ذاتی هستند که درک اونها بدون اشتباه صورت می گیره و اصیل اند. مثل برخوردهایی که هر کدوم از ما با بچه ها داشتیم.
اما به هر تقدیر چند هزار سال از اختراع زبان می گذره و حالا این بهترین و گاهی تنها دست افزار ماست.
ما لبهامون خشکی زده والا اما برای شما تر که چه عرض کنم خیس خیسش می کنیم جان برادر! عمو جان

شین بانو پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 21:38 http://shinbanu.persianblog.ir/

همیشه نگفتن بهتر از گفتن نیست...
گاهی تنها و فقط باید گفت!

مهدی شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:59

خب درسته که ما هیچی از نشانه گذاری و نشانه گیری حالیمون نیست اما به جاش حس لذت بردن مون از خوندن متن های خوب خیلی زیاده . امان از این حس های مشترک امین جان . امان !

امان امان از...
چه می شه گفت برادر؟!!!
ما ارادت داریم چوب کاری نکن رفیق!

نازلی شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:54

سلام
چطوری؟ من مخالفم باید گفت حتما باید گفت خیلی مهمه خیلی ارزش داره و تا به زبون نیاری شاید اصلا طرف نفهمه اما با یه چیزی موافقم نباید دیگه اونقدر بگی که از ارزش بیافته.
امین گلی مراقب خودت باش.

قربان مامان گلی!
چشم!
حرفهای شما هم به چشم!

ستایش یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:34

سلام خسته نباشی.امین اگه خودم تجربه نکرده بودم شاید حرفت رو قبول نداشتم ولی واقعا همینطوره هیچ وقت نباید به طرفت بگی دوستش دای البته تورو نمی دونم ولی اغلب مردها تابهشون بگی دوستش داری دیگه اون حس قبلی رو ندارن چطوری بگم میرن دنبال یک دیگه اخه مردها تنوع طلبن ووقتی چیزی رو به دست آوردن انگاردیگه براشون ارزشی نداره البته درمورد جنس خودم نمی دونم نظربدم ولی فکرکنم که دخترهاباوفاترازپسرهاهستن بازهم نمیشه جمع بست نظرخودت چیه؟

سلام!
خوب راستش رو بخوای تنوع طلبی آخرین دلیلی است که می شه برای این اخلاق مردها برشمرد.(البته اگر قائل به وجود چنین چیزی باشیم). بگذار یکی از دلایل دیگرش رو برات بگم و اون اینه که مردها (به ویژه در ایران) می دونن که این جمله و شنیدنش از یک خانوم براشون کلی مسئولیت داره که نمی خوان بهش تن بدن. یک دلیل دیگرش اینه که مردها فکر می کنن که اینجوری زن براشون تصمیم گیری کرده و می خواد که رابطه رو پیش ببره٬ خوب این به ویژه تو ایران زیاد باب طبع آقایون نیست چون براشون تعریف شده که اونها باید تصمیم گیرنده و پیش برنده باشند تو رابطه.
اما دوست عزیز در باب وفا باید بگم(دوراز جون شما)این روزها خانوم ها گوی سبقت رو از آقایون ربودن و فرسنگها جلو اند. براش کلی دلیل دارم که اینجا جاش نیست.(ضمن اینکه من این شانس رو داشتم که با خانوم هایی در اطرافم سر و کار داشته باشم که در این زمینه٬ بسیار درست و منطقی فکر می کنند و بی وفایی آخرین و غیر محتمل ترین صفات اونهاست)اما موارد کلی زیادی رو با ذکر دلیل و مدرک می تونم بیان کنم. و شاید با کمی چاشنی آسیب شناسی

ستایش سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:25

خوب دوست دارم دلیل و مدرکت رو ببینم منظورم جمله آخرته. ممنون میشم اگه بگی.

خوب دوست من دلایل و مدارک من اطرافیانی هستند که این ور و آن ور اوقاتم را به دلایل مختلف باهاشون می گذرونم!
خوب به دلایل بسیار نمی تونم به موردشون اشاره کنم.
اما فکر می کنم که شاید بهتر باشه حرفم رو پس بگیرم. چون دوست ندارم وارد چالش های جنسیتی و جنس اول و دوم و یا برتری این به آن بشم. چون اینجا ما داریم از یک اخلاق انسانی حرف می زنیم که ربطی به زن و مرد نداره.
حالا اگر بخواهیم از اخلاق حرف بزنیم اون هم در دوره و زمونه ای که به گمانم ایرانی ها بی اخلاق ترین دورانشون رو سپری می کنن٬ هیچ فایده ای نداره. چون نقیض حرفهای ما اون قدر از صبح تا شب دیده می شه که ادم از اندیشیدن هم پشیمان می شه!
والا

شین بانو سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 16:07 http://shinbanu.persianblog.ir/

آپم

ممنون بانو!

ستایش جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:37

پس جواب من چی من منتظرمممممممممممممممم.نکنه ...؟

نه هیچ ....!!! نه مگه من....!!!
خوب نبودم چند روز بابام جان!

ستایش سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:07

باشه حق باتوه بهتره منم ادامه ندم ولی ...بیخیال مطلب جدید ننوشتی؟

نه دوست خوبم!
مطلبی که توی بلاگ گذاشت ننوشتم!

صادق شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 13:06 http://www.pelak21.blogfa.com

سلام .
امین جان
از اوون مطلبهائی که بشه تو وبلاگ نوشت بنویس دیگه...

آقا دروغ چرا؟! تا قبر که چهار انگشت بیشتر نیست!
خشک شده!!!!!!

ستایش یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:05

کجایی آقا امین؟

در همین نزدیکی!
لای شب بوها!

ستایش یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:06

کجایی آقا امین؟؟

... یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 17:48

دوستت دارم...این پررمزترین کلام است،کلامی که سزاوار است تادرطول قرنها تعبیر شود،این کلام زنده می ماندو مدت زمانی که برای بیان آن لازم است،تمام طول زندگی را در بر میگیرد،نه کمتر و نه بیشتر...

ممنون دوست گمنام من!

مهتاب یار دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 16:34 http://mahtabyar.blogfa.com

شاید روزی خود درک می کردی...

غزلک شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:28 http://golemamgoli.blogsky.com/

شاید روزی خود درک می کردی.

----------
مخالفم!

من هم مخالفم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد