برخورد نزدیک از نوعی دیگر

شامل دیدگاه من پیرامون ادبیات و سینما و تئاتر و فرهنگ و هنر و نیز داستانهای کوتاهم

برخورد نزدیک از نوعی دیگر

شامل دیدگاه من پیرامون ادبیات و سینما و تئاتر و فرهنگ و هنر و نیز داستانهای کوتاهم

پل

- بله ؟ بفرمایید؟!
- سلام!
- سلام ٬ تویی؟
- بله‌٬ مگه شماره ام نیافتاده؟
- دقت نکردم! بگو!
- هیچی٬ فقط  گفتم اگر وقت داشته باشی کمی با هم صحبت کنیم!
- الان؟!
- آره! البته نمی خوام خیلی وقتت رو بگیرم ٬ خیلی کوتاه!
- متوجه نمی شم! دلت می خواد توی یه مدت کوتاه درباره چی حرف بزنیم؟
- درباره هر چیزی!
- توقع نداری که الان درباره رابطه مون صحبت کنیم؟
- من فقط می خوام خواهش کنم که برای یک دقیقه تو حرف بزنی و من گوش بدم.
- همین؟! آخه از چی؟
- از هر چیزی٬ حتی اگر دلت خواست آواز بخون!
بعد از آنکه آن یک دقیقه را به ملامت کردن من و رفتارهای نابهنجار من گذراند ٬ به خداحافظی ساده ای اکتفا کردم و تلفن را قطع کردم.
خیلی اصرار داشت که دلیل این کار من را بداند. چه طور می توانستم به او بگویم که می خواستم از پل عابر پیاده گذر کنم ٬ اما وحشتی عمیق سرتاپای وجودم را فرا گرفته بود. می دانستم که اگر از آن پل بالا بروم ٬ با اولین نگاه به خیابان خود را به پایین پرتاب خواهم کرد.
از روی پل عبور می کردم و به ملامتهای او  گوش می دادم. آشکارا از نگاه کردن به پایین خودداری می کردم و درست از وسط گذرگاه عبور می کردم.
در حالیکه عیب های من را برمی شمرد ٬ من گیج و در خود پیچیده از این احساس دوگانه میل به پریدن و وحشت از انجام آن٬ به راهم ادامه می دادم. هیچگاه چنین نیرویی را که از اعماق وجودم برمی خواست٬ اینچنین درک نکرده بودم و شاید چیزیکه من را به هراس اداخته بود ٬ نه وحشت از صدمه دیدن و مرگ که وحشت از این کشف ناخواسته بود.
وقتی آخرین پله را پایین آمدم ٬ تنها دلم می خواست که درگوشه ای بنشینم و راهی را که طی کرده ام از نظر بگذارنم. او هنوز می خواست من را مورد سرزنش قرار دهد که چرا به خود اجازه می دهم که آسایش و آرامش او را به هم بزنم و من تنها می خواستم که دمی من را به حال خود ٬ آرام ٬ رهایم کند.

آزمون شخصیت شناسی

سوال : شما صاحب یک اتومبیل با امکانات رفاهی مناسب هستید٬ اما این وسیله نقلیه به غیر از شما تنها برای یک نفر دیگر جا دارد. حال فرض بفرمایید که شما برای انتخاب هم سفر خود از بین سه نفر زیر تنها یک حق انتخاب دارید٬شما کدامیک را انتخاب می کنید ؟
الف - بانویی سالخورده
ب - دختر رویاهایتان
ج - بهترین دوست تمام زندگی شما
پاسخ : بانوی سالخورده *

* زیرا :
اولاْ ایشون (بانوی سالخورده مذکور)هم تجربه شون بیشتره هم حرصشون
دوماْ هیچ کس به اندازه ایشون قدر نیروی جوانی را نمی داند.
سوماْ بالاخره که دختر رویاهای من٬ من را تنها خواهد گذاشت. حداقل رقیب احتمالی در عشق را خودم انتخاب کنم.
چهارماْ من بهترین دوست تمام زندگی ام را به خوبی می شناسم. انتقام رها کردن من را از دختر رویاهایم خواهد گرفت!
پنجماْ بگذار ما هم به دوست صمیمی خود خدمتی هر چند ناچیز٬ کرده باشیم!
ششما ْآنهایی که رویایی نبودند٬ دمی کنار ما ماندگار نشدند٬ زور ما به نگه داشتن دختر رویایی که اصلاْ نمی رسد.
هفتماْ دختر رویاهای من اگر وجود خارجی داشت که به هر ترتیبی شده٬ من الان بابابزرگ شده بودم. به گمانم اصلاْ مورد ب٬ مورد انحرافی است و ارزش فکر کردن ندارد.

عکس من بر عکس تو

آن عکس دسته جمعی را به خاطر داری؟
هزار و یک بار آن را ظاهر کردم٬ به امید آنکه شاید٬ فقط شاید یکبار٬ من و تو در آن میان کنار هم قرار گرفته باشیم و آن چهره هایی که به گفتن  «چیز»ی ٬ شادی و سرورشان را به رخ می کشند٬  بین من و تو٬  جدایی ما را به سور نشسته٬  نباشند.

آفتاب نیمروز

دیگر ادامه نمی دهم؛
وعده دیدار ما صلاة ظهر٬ که در نگاه عمیق و خیست غرق نشوم؛
بل در سیاهی آنچه چشمهایت را از من ربوده٬ ساده٬ تکرار شوم.

تنها که هستی!

دستها را که از هم باز می کنی، تنها جریان سرد هواست که به آغوش می کشی. چشمها را که باز می کنی و به نقطه ای دردوردست خیره می شوی، سهم تو سوزش چشم است و اشک هایی که پیش چشمانت را تار می کنند. شروع به راه رفتن که می کنی، تنها صدای قدمهایت در گوشت می پیچد و سایه ات که تو را دنبال می کند. دستهایت تنها یکدیگر را لمس می کنند، گزندگی سرد و مرطوب آنها تو را می آزارد. در رختخواب که غلت می زنی، سهم تو گرمای بالشی است که در آغوش تو گرم شده است. در تاریکی سینما که می نشینی، به نوازش دسته صندلی که روی آن نشسته ای قتاعت می کنی. در رستوران که می نشینی، پول میز یک نفر را حساب می کنی. در بازار که قدم می زنی، از درهم آمیخته شدن رنگ چراغها در پیش چشمانت لذت می بری و بی توقف و بی اصطراب از برابر ویترینها می گذری. پیاده روها را که می پیمایی، تنها به موسیقی تنهایی ات گوش می دهی آنقدر که لبهای سکوت ات بر روی هم خشک می شوند.