برخورد نزدیک از نوعی دیگر

شامل دیدگاه من پیرامون ادبیات و سینما و تئاتر و فرهنگ و هنر و نیز داستانهای کوتاهم

برخورد نزدیک از نوعی دیگر

شامل دیدگاه من پیرامون ادبیات و سینما و تئاتر و فرهنگ و هنر و نیز داستانهای کوتاهم

همیشگی ها

دلم می خواهد که همیشه یکی کنارم باشد وگرنه خوب می دانم که یکی همیشه کنارم نمی ماند.

نظرات 11 + ارسال نظر
مینا پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 20:55 http://love2life.blogsky.com/

از کجا میدونی؟
زندگی خیلی پیچیده تره - هیچ چیز زندگی قابل پیش بینی نیست
نه اینکه تنها می مانیم
و نه اینکه مونسی خواهیم داشت...

تنهاییو ترجیح میدم

تجربه از هر علمی بالاتر است دوست من!
من نه!ترجیح نمی دم

ستایش جمعه 7 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:49

جمله ت خیلی قشنگ وخیلی سنگین بود هردفعه می اومدم می خوندم کلی فکر می کردم به نظرم ادم نباید اینقدر ناامیدانه فکر کنه ولی خوب یک حقیقتی است وباید ساخت بهترین هاروبرات ارزو میکنم. دفعه بعد لطفا امیدوارنه بخون چون نوشته هات تاثیرگذارن دوست خوبم.موفق باشی همیشه

والا این نوشته ام هم ناامیدی داشت هم کلی امید!!!!
چشم!
سعی می کنم آن چه از دلم برمی آید همه امید باشد و زیبایی

صادق شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:12 http://www.pelak21.blogfa.com

سلام .
دارم میرم یازده تا کتاب راجع به هرمنوتیک بخونم بلکم از این همه پیچیدگی یه چیزی نصیبم بشه و دست خالی از این دنیا( ی مجازی ) نرم.
امین جان صدات پشت تلفن تسکینی بود بر دل درد اوون روز من که یکی از عمیق ترین دل دردهای تاریخ معاصر بود. اوون روز من فکر می کردم کسی در کنارم نیست اما دلم می خواست که یکی باشد تا من بفهمم که کسی در کنار من است و تو به من زنگ زدی .
مخلصتیم

اول این که داداش نفرما!
دوم این که من ارادت دارم. خوشحالم صادق از این که به موقع بهت زنگ زدم. جدا!!! دل درد و درد دل ها و قلب درد و درد قلب های این روزهای ما در تاریخ معاصر ثبت خواهند شد و بیش از آن درس عبرتی خواهند بود برای سایرین...
مخلصیم دربست!

غزلک شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:14 http://golemamgoli.blogsky.com/

یکی به من گفت چقدر بد بینی، گفتم من بدبین نیستم واقع بینم! حالا تقصیر من چیه که واقعیتها همه بدن؟؟؟

---

اینو گفتم در جواب نظر ستایش؛)

والا جواب این رو باید ستایش بده!
اما قدیمیها می گن که حقیقت تلخ اه
و من می گم که چیزی شیرین تر از پذیرش و باور حقیقت نیست و اما واقعیت چیزی نیست جز جهان مادی که همه چیز آن بر اساس قواعد و قوانینی بنیان شده که بر حقیقتی که هر کدوم از ما در درونمون می شناسیم خیلی منطبق نیست.
واقعیت ها رو هم می شه تغییر داد. بر اساس همون قوانینی که بر اساس اون بنیان شده. اما حقیقت همیشه یکی است و اون اینه که تنها می یای و تنها می ری ... اما این وسط می شه تنها نبود...من که نمی خوام

ستایش سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:02

درجواب غزلک:حرفت رو قبول دارم واقعیتها بد هستن ولی اگه ما بهتر ببینیم یعنی امیدوارانه شاید ازبدی واقعیتها کمتربشن می دونی منم مثل تو بهم می گفتن بدبین یا بهم می گفتن همیشه ایه یاس می خونم بعد یه مدت دیدم رو عوض کردم یعنی هرچقدر هم که واقعیت بد بود من یه درصد کوچیک بهش مثبت نگاه می کردم واین باعث شد که روال زندگیم تغییر کنه یه روانشناس میگه هرجوری که به قضیه فکر کنی همون برات اتفاق می افته.چشمهاروباید شست جوردیگرباید دید.
اقا امین حرفهای بالایی که نوشتی اموزنده بود.

به گمان من می شه این قضیه رو به این تشبیه کرد که شما توی یه خونه ویلایی باشی که به هر چهارسو پنجره داره. یه طرف دریاچه٬ یه طرف کوه٬ یه طرف جایی که آشغالهای ویلا رو تلنبار می کنن٬ یه سمت دیگه هم رو به شهری در همان حوالی که دود کارخونه هاش رو می شه از اینجا دید. حقیقت اینه که همه اینها اون بیرون در کنار هم وجود دارن.. بسته به این که از کدوم پنجره نگاه کنی٬ منظره ای متفاوت می بینی. اما نمی تونی بقیه رو انکار کنی. و اگر می خوای همه اینها رو با هم ببینی باید از در خونه بزنی بیرون. بری روی پشت بوم از اون بالا٬ همه رو با هم ببینی... تازه باز هم نمی تونی قضاوت کنی. چون نمی دونی که پشت کوهها چه خبره!
چشم ها رو که باید شست. زیر باران هم باید رفت.

نازلی چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:22

سلام دایی جان
خوبی؟ ما که هر وقت بخواهی کنارتیم پس ما اینجا تربیم.
البته کاملا میدونم منظورت چیه. مراقبت کن.

یه کلام! شما رو خدا از ما نگیره ه ه ه ه!!!

ستایش چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:50

دقیقامنظورم همین بود مرسی.

ها! خواهش می کنم!

دزموند چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 19:01

بیا پیشم بمون برای همیشه
آخه هیچ عشقی که عشق ما نمیشه

پیروز-آلبوم بلک کتس-

ها چشمم!!!
چرا که نه برادر

شین بانو پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:31 http://shinbanu.persianblog.ir/

پس قدرشو بدون!

والا دونستن قدر باید همراه با قید یکدیگر باشه....وگرنه فایده نداره بانو

نشاط دوشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:26 http://neshatejavani.blogspot.com

از اون وبلاگ هایی هست که کلی نکته توشه و کلی چیز یلد میده. موفق باشی! بدون اجازه لینکش کردم :)

خواهش می کنم دوست عزیز! محبت کردی و سپاس گذارم...موفق باشی...

یلدا سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 20:47 http://YALDAR.BLOGFA.COM

نوشته هاتو دوس دارم.

این نوشته های تاثیر گذارو خیلی دوس دارم!!
اما متاسفانه خودم استعداد نوشتنشونو ندارم...

اول اینکه لطف داری!
دوم اینکه من به استعداد اعتقاد ندارم بلکه به تمرین و ممارست اعتقاد دارم. چیزی که خودم در انجام دادنش حسابی حسابی تنبلم...
دیگر اینکه قبل از هر بار نوشتن سه بار مطالعه لازمه!
اون وقت خاطره نویسی آدم هم شکل ادبی به خودش می گیره!
به هر حال باز هم ممنون از لطفی که داری!
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد