برخورد نزدیک از نوعی دیگر

شامل دیدگاه من پیرامون ادبیات و سینما و تئاتر و فرهنگ و هنر و نیز داستانهای کوتاهم

برخورد نزدیک از نوعی دیگر

شامل دیدگاه من پیرامون ادبیات و سینما و تئاتر و فرهنگ و هنر و نیز داستانهای کوتاهم

روباه

روباه سفیدِ کوچک و بازیگوش از مادر دور شد 

و در میان آبیِ آسمان پنهان گشت! 

دلِ مادر لرزید. 

باران بارید!

نظرات 16 + ارسال نظر
ستایش شنبه 14 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:16

سلام اول اینکه گفته بودی یک مطلب می خوای درمورد اون کامنت بنویسی پس چی شد؟دوم اینکه چقدرغمگین وقشنگ و کوتاه.توقبول داری وقتی دل ادمها بدبشکنه اسمون هم بااون همدردی میکنه شروع به باریدن میکنه واین رو هم میدونی که وقتی بارون می باره اگه از ته قلبت دعا کنی اجابت میشه.واینکه اگه خدا کسی یا چیزی رو از کسی بگیره هوای اون بنده اش روبیشتر داره به فرشته هامیگه این بنده من دل شکسته مواظبش باشین واینکه خدااگه چیزی یا کسی رو از ادم میگره پشتش حکمتهاست.به نظرم نوشتت خیلی حرفهاتوشه .راستی عید غدیررو هم پیشاپیش بهت تبریک میگم.

فقط می شود گفت!
سپاسگذارم!

علی اکبر یکشنبه 15 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 00:25 http://hamshahrijavan.blogsky.com

سلام
خوبی؟
عید غدیر رو تبریک میگم.
ممنون که نظرت رو دادی..
-------------------------------
موفق باشی

ممنون!!

مهدی یکشنبه 15 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:13 http://ultraesfand.blogfa.com

منظورت از این روباه های سفیده که تو آسمونن !؟ راستش برای من بیشتر شبیه این بره های کوچولو می مونن که آدم دوست داره لپشون رو بکشه .
بعد دیگه ما فعلا با شما حرفی نداریم تا وقتی که خودت با پای خودت از رختخوابت بلند شی دست و ضورتت رو بشوری مسواک هم نزدی نزدی لباساتو بپوشی و بگی چه ساعتی کجایی !

من ارادت دارم مهدی جان! جز این چی بگم؟
چشم!!!
به روی دیدگان!!!
به خدا!!!

نازلی دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:09 http://darentezarmojeze.blogsky.com/

سلام آقای گل
من همه داستانهاتو خوندم و بهت سر هم میزدم راستش جون کامنت گذاشتن رو نداشتم چون باید کامنت درست و حسابی میزاشتم . حالت رو از اتابک میپرسم و خیلی هم نگرانتم. ولی واقعیت اینه که خودم خیلی خسته ام و امیدوارم که درکم کنی. میخوام بهت زنگ بزنم. مراقب خودت باش. داستانت هم گریه دار بود.

ممنون نازلی خانومی گل!
به خدا حق داری! این روزها خیلی تو و عمو ادیت شدید!
اینشالا که رامان بزرگ شه و سلامت! محبتهاتون رو جبران کنه!

ممنون که به فکر منی! دل به دل راه داره عزیز جان!!!

ستایش دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:50

سلام اقا امین تو وب مهدی نوشته بودی به علت بیماری خدا بد نده مریض شدی بهتری؟

بهتر می شم به امید خدا!
یواش یواش!
هر روز بهتر از دیروز!

دریا(کافه’ زیر دریا) سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:53

تصویر سازی جالبی بود.مخصوصاً که تشبیه ابرها به روباه تشبیه نویی بود :)

ممنون دریا جان!

ستایش پنج‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 13:52

سلام کجایی ماهمچنان منتظریم.

ما هم همین طور

اعترافات یک قلم جمعه 20 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 15:40 http://www.khaterat88.persianblog.ir

سلام تشبیه قشنگی بود

ممنون دوست عزیز!

ستایش شنبه 21 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 14:03

مامنتظرنوشته های قشنگت هستیم شما منتظرچی هستی؟

والا چی بگم؟!

علی اکبر دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 00:21 http://hamshahrijavan.blogsky.com

سلام
خوبی؟
پس کجایی .. بیشتر از این منتظرمون نگذار..

دوست خوبم به شدت گرفتارم! کار و زندگی!!!

ستایش دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 14:02

نکنه هنوز حالت بده اره

خیلی بهترم خدا را شکر!

صادق چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 15:06 http://pelak21.blogfa.com

سلام امین .
خیلی قشنگ بود این پستت. حال داد .
می بینم که ما دوروزه نیستیم همه دارند سنگ تموم میگذارند .
مریضی هم که تموم شده ؟
کلا مخلصیم

آره خدا رو شکر!
آنفولانزا تموم شد!
قلب و این داستانها به قوت خودش باقیه!!!

ستایش پنج‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:32

کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

همین نزدیکی ها!
لای شب بوها!

sjhda سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:47

ماهمچنان منتظریم کجایی پس؟

چشم!

مقداد شنبه 5 دی‌ماه سال 1388 ساعت 23:50 http://kounkor88.blogfa.com

چقدر کوتاه و لرزاننده

ممنون!

ستایش دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:34

کجایی پس دلمون برای نوشته هت تنگ شده حالت خوبه؟

من که در خدمتم!
خدا رو شکر!
هر روز بدتر از دیروز! این روزها کی خوبه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد