برخورد نزدیک از نوعی دیگر

شامل دیدگاه من پیرامون ادبیات و سینما و تئاتر و فرهنگ و هنر و نیز داستانهای کوتاهم

برخورد نزدیک از نوعی دیگر

شامل دیدگاه من پیرامون ادبیات و سینما و تئاتر و فرهنگ و هنر و نیز داستانهای کوتاهم

دوستت دارم ها!

"دوستت دارم!". این جمله را می خوانی، از خود می پرسی که آیا مخاطب این جمله، تو هستی؟ و من به نوشتن درباره تو ادامه می دهم، آنقدر که دلت می خواهد، بدون شک مخاطب آن، تو باشی.اگر قبلاً من را دیده باشی، سعی می کنی که خاطره اولین دیدار را زنده کنی. نه به این خاطر که من شاهزاده رویاهات هستم، نه! تنها به این دلیل که دلت می خواهد همه آنچه من درباره تو نوشته ام را از زبان شاهزاده رویاهایت بشنوی. من تمام تلاشم را به کار می بندم تا تو را به بهترین شکل تصویر کنم و تو من را به بهترین شکلی که دلت می خواهد، نه آنطور که واقعاً هستم به خاطر می آوری. یک لحظه به خود می آیی. از خود می پرسی که آیا هیچ اهمیت دارد که من تو را دوست بدارم یا نه! و چون نمی توانی مطمئن باشی که مخاطب من، تو هستی؛ به خود می قبولانی که این دوست داشتن چندان قابل توجه نیست و تلاش می کنی که آن را نادیده بگیری.
حال من از خود می پرسم که چرا باید تو را دوست بدارم؟ تنها تو! اگر قرار براین است که چند صباحی در این دنیا، دوست داشتن را تجربه کنیم، اگر قرار بر این است که دوست داشتن ها، تنها برای خودمان اهمیت داشته باشد و اگر قرار بر این است که به راحتی به یکدیگر پشت کنیم، بی هیچ واهمه ای از سقوط یک انسان. پس من تنها دوستت خواهم داشت. و این "ت" نه به "تو "و نه به هیچ "ناتویی" دیگر اشاره نمی کند. دوستت خواهم داشت همانند درخت کاج بلندی که از پنجره اتاقم می توانم به سرشاخه های برف گرفته اش، عشق بورزم. من یاد خواهم گرفت تنها دوست بدارم، بی آنکه تو را دوست بدارم. به این ترتیب وقتی این خواندن این نوشته را به پایان می بری و چشمهایت را بر روی آن می بندی، اشک در چشمان من حلقه نمی زند.
لبهایم به لبخند از هم باز می شوند و آسوده باز هم می گویم دوستت دارم.

بهانه

حفظ حریم جنسی بهانه بود ؛ محبتت را از من دریغ کردی!