برخورد نزدیک از نوعی دیگر

شامل دیدگاه من پیرامون ادبیات و سینما و تئاتر و فرهنگ و هنر و نیز داستانهای کوتاهم

برخورد نزدیک از نوعی دیگر

شامل دیدگاه من پیرامون ادبیات و سینما و تئاتر و فرهنگ و هنر و نیز داستانهای کوتاهم

هست

بودی که هست.

هستی که هست.

در حال شدن است.

نظرات 11 + ارسال نظر
ستایش چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:11

جالب بود.

ممنون!

صادق چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:08 http://pelak21.blogfa.com

سلام امین جان
این نوشتت من رو یاد یک موضوعی انداخت . میدونی که ما جوانهای ایرانی یک مقدار زیادی از عمر خودمون رو با دکتر شریعتی حروم کردیم همگی.
از همه حرفهای ریز و درشت شریعتی تنها حرفی که هیچ وقت فراموش نمی کنم این بود که ( نقل به مضمون ) :وظیفه و هدف انسان در زندگی ... تنها ساختن خویشتن خویش است .
مخلصتیم

خوب چه عرض کنم!؟!
حرف درستی زدن استاد..
راستش نیت من بیان این بود که چیزی به نام زمان وجود نداره. همه چیز هست و در حال شدن است. و راستش در انتها یک چیز باقی می مونه! زندگی کردن لحظه. کامل بودن در هر لحظه و در نتیجه شاید به قول شریعتی ساختن خویشتن خویش

نازلی چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:33

سلام
من نفهمیدم چی شد. دایی امین سر نمیزنی؟؟؟؟؟؟ نه به خونه نه به وب نه به ما نه به رامانی نه به ..........

من مخلصم نازلی خانوم گل!
من شرمنده ام و نادم!
من سر می زنم
من به وب سر می زنم
من روی ماه رامان را می بوسم

دریا(کافهء زیر دریا) پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:01

salam amin jan.man sharmandam ama nemidunam chera jadidan ba neveshtehat ertebat bargharar nemikonam.shoma bebakhsh ke harfi vase goftan nadaram.halo ahval ke mishe kard ama.khubi?omidvaram hame chiz bar vefghe morad bashe doostam :)

سلام دریای عزیز!
نمی دانم چرا؟!
اما خوب! حال و هوای مریضی و داستانهای این روزها باعث شدن که حرفهام کمی گنگ بشن شاید...
شاید برای این که من از خودم دور شدم یا بر عکس زیادی رفتم تو خودم و حرفها و داستانهام خیلی با جهان بیرون ارتباط برقرار نمی کنن!
اما خدا رو شکر بد نیستم.
من نگران دادگاه تو بودم و داستانهایی که اونجا بهت می گذره!
اما نشد که خبری بگیرم و از این بابت شرمنده ام....
من هم برای تو کلی آرزوی خوب می کنم!
به امید دیدار!

صادق پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:36 http://pelak21.blogfa.com

سلام مجدد امین جان
آقا این زندگی در لحظه رو هستمت اساسی . این توضیحت رو که خوندم طعم دهنم گس شد .
ببخشید که حرفام بی ربطه اگه دیدمت بهت میگ این طعم گس دلیلش چیه
کلن مخلصیم

حتماْ صادق عزیزم
آخ که چه قدر حرف مونده رو دلم!
ما بیشتر!

دریا(کافهء زیر دریا) یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:39

merc az lotfet amine aziz.dadgaham 13th january hast.doa kon hame chiz khoob pish bere.manke az shedate stress bihes shodam va dige hesi nadaram.bazamazat mamnoonam :)

خواهش می کنم دوست خوبم!
بدون شک همه چیز به نفعت رقم می خوره٬ چرا که نه؟!
موفق باشی و سلامت

یه روزی. یه جایی. یه کسی چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:46 http://www.nasim77777.blogfa.com

هست که هست میشود .....

علی اکبر شنبه 19 دی‌ماه سال 1388 ساعت 00:46 http://hamshahrijavan.blogsky.com

سلام
خوبی؟
بودن یا نبودن مسئله اینست .
هر بودی هست می شود و هر هستی بود.
موفق باشی

سلام دوست خوبم
ممنون!
تو همین طور!!!!

ستایش شنبه 19 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:42

خدارو چه دیدی شاید با تو باشم
شاید با نگاهت از این غم رها شم

خدارو چه دیدی شاید غصه رد شد
دلم راه و رسم این عشق رو بلد شد

هنوزبی قرارم به یاد نگاهت نشستم
تو بارون بازهم چشم به راهت

خدارو چه دیدی توشاید بمونی
شاید غصه هام رو تو چشمام بخونی

خدارو چه دید یشاید دل سپردی
شاید عشقمون رو تو از یاد نبردی

هنوزبی قرارم به یاد نگاهت نشستم
تو بارون بازهم چشم به راهت

خیلی دلم گرفته کاش فراموشش می کردم تو چی تونستی امین فراموشش کنی خیلی سخته خیلی سخت .

سلام!
اول این که نگقتی این ترانه سروده کیست؟
دوم این که دوست من٬ فقط دو جور می شه فراموش کرد: با مردن... یا با آلزایمر و مرگ سلولهای مغزی...
فراموشی هیچگاه معنی نمی ده... تنها چیزی که هست اینه که آدم یاد بگیره یه جور دیگه به موضوع نگاه کنه... همین... در این صورت که...
اما سخت بودنش سخته٬ خیلی... من کلی از این شاخه به اون شاخه پردیم تا تونستم همه چیز رو تحمل پذیر کنم. اما این که گاهی دلم می گیره... واقعیت محضه.. این که گاهی دلم می خواد از همون پنجره قدیم به دنیا نگاه کنم و یاد گذشته ها کنم و این که دلم یه کم زیاد بگیره٬ هنوز اتفاق می افته!!!!
سخته اما آخرش شیرینه!!

... چهارشنبه 4 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 20:37

وقتی تو نیستی،نه هست های ما چنانکه بایدند،نه بایدهای ما...

............!!!!!

... شنبه 14 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 18:36

..................!!!!!!
این یه عکس العمل کاملاً منطقی در مقابل این نظر بود،
چون این نظر برای نوشته تمایز فلسفی بود که اشتباهاً اینجا نوشتم.عذر تقصیر!

ممنون!
متوجه هستم!
هرچند که منظورت رو متوجه نشدم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد