در سرم درد است و صدا
در انتظار یک معجزه هستم
تاریکی
تاریکی
مرا به سوی خودت بخوان
و سکوت ساده ترین راه حل برای همه مسائل
گاهی تنهایی هم لازم است و حتی غم
و هیچکس جای هیچکس نخواهد بود و درد هیچکس را نخواهد فهمید
و فهمیده ترین ها دورترین ها هستند
و نزدیکان کودنها
و تو ساکت ترین همه
قبول دارم که سکوت حلال خیلی از مشکلات است. اما عزیزم همیشه دورترینها فهمیده ترینها نیستند. و همه نزدیکان کودنهانیستند. شاید این نزدیکان ذهنیات بسیار دوری از تو و مشکل تو دارند اون دورترینها برعکس
تنهایی لازم است که بیابی آنچه را که گم کرده ای
گاه حتی سلامی
تورا مقید به کلامی میکند
که دور میشوی از انچه میخواهی
و برای ان به این دنیا آمده ای
گاهی نگاه کردن هم تورا از این تنهایی دور میسازد
بعضی روزا وقتی دارم میام به اینجا
فکر میکنم چه بیرحمانه خلوتمان را به بیگانگان میسپاریم
چشم امید را ببر از آسمان
روزها با همدیگه فرقی ندارن
بوی کهنگی میدن تموموشون
چنین است رسم سرای درشت . . .
گاه می اندیشم زمانه را کودکی باید که راه گریختن را به ما آموزد.
انتظار معجزه
اما آسمان از اعجاز تهی ست
این روزها تنها معجزه میتونه به ما کمک کنه.