روزها از پی هم می گذرند
و من دیروزها را زندگی می کنم
در یکی از پریروزها دفن ام کرده اند
و هر روز فردا را آه می کشم.
دوستم داری؛
نه آنقدر که دوستت دارم؛
و نه آنقدر که دوستش داری.
تابستان ۸۳